هو الرحمن الرحیم
لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ
چشمها او را نمیبینند؛ ولی او همه چشمها را میبیند . . .انعام ۱۰۳
وقتی نگاهت به نامحرم افتاد
و آن وقـت هایی که درخلوت و تنهاییچشمت به صفحه گوشی افتاد
و فکرِ گناه و وسوسه هایِ شـیطان به جــان و دلت افتاد،
یادِ این آیه باش که تو نمیبینی اما همان لحظه ای که گــــــرمِ گناهی
چشم های امام زمان (عج) خیره میشود به چشم های تو !
+رفیق دلت مــــیاد چشم تو چــــشمِ امام زمان باشی و گناه کنی ؟
چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند ،در تمام مدت سرش بالا نیامد.
نگاهش هم به زمین دوخته بود
خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی
به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک ومتعصبی و اثر حرفات کم شه
گفت: من نگاه نمیکنم تا خدا مرا نگاه کند!
شهید عبدالحمید دیالمه
هو الرحمن الرحیم
از وقتی اومده یه جوری شده همون آدم سابق نیست
دنبال یه فرصت مناسب که ببینم چشه
همش تو دلم میگم اخه این دختر تو این اربعین و کربلا چی دیده اینطوری شده
اخر سر اصرار که از اربعین بگو چی شد کجا رفتین
انکار که این دو روز دارم میگم دیگه
گفتم نه قشنگ بگو از اون اول اول
شروع کرد از سختی و شیرنی های این سفر از اینکه از همه دنیا اومده بودن
اینکه چقدر خوشحال بود با همسر و دخترش قسمت شده
تا اینکه لو داد چی شد اخلاقش عوض شده
میگفت میدونی که چند وقته با همسرم شدید دچار مشکل شدیم دیگه حوصله اخلاقش رو ندارم
با سر تایید کردم
گفت اینقدر تو زندگی اعصابم ضعیف شده بود که وقتی حنانه گریه میکرد و چیزی میخواست
دلم میخواست همونطوری بزارمش خونه از زندگی و همسرم و بچه فرار کنم جایی که کمی آروم بشم
گفت ولی اینجا فرق کرد اربعین همه چیز عوض شد
گفتم تورو به شهدا قسم بگو
گفت باشه ولی دعا کن همینطور خادمه بمونم ! گفتم خادمه ؟ خادم شدی ؟
بغض کرده بود گفت اگه قبول کنن
گفت همین که پام رو گزاشتم سرزمین عراق همین که پیاده روی ها شروع شد دیدم مردم از کوچیک و بزرگ خادمی میکنن ! هرکی تندی میکنه با محبت جواب میدن . جوراب های مردم رو در میارن پاهاشون رو ماساژ میدن , غذا تعارف میکنن
منم تصمیم گرفتم که با همسر و حنانه همینطور باشم تو این سفر
هم آدم میشم و هم ثواب این کار رو هدیه میکنم به امام زمان و حضرت زینب
میگه حنانه به طرز عجیبی اروم بود از ون جمعیت و اون همه خوراکی به وجد اومده بود شیرنی کاری و شیرین زبونی
همسرمم دائم زیر لب ذکر میگفت و وسایل منو حنانه رو بر میداشت و میگفت خانم شما برندار اذیت میشی تو راه
میگه همیشه که دعوا نمیکنیم ما ولی خوب کمی اخلاقش تنده ولی نمیدونم چرا از این حرف های ساده اش چنان به وجد می اومدم که میخواستم از شوق گریه کنم
همه چیز خیلی خوب بود هم همسر هم حنانه ! البته بیشتر که فکر میکنم میبینم از وقتی اخلاقم رو عوض کردم اینطور شد
ولی موقع برگشتن یه لحظه حنانه بی تابی کرد از طرفی هم همسر خسته یکمم ایشون تندی کرد
خودمم نگاه میکردی اخمام تو هم بود
با خودم گفتم چی شد ؟! یعنی تا من پامو گذاشتم این ور مرز اینطوری شد ؟!
مگه من همون ادمی نبودم یا همسرم یا دخترم
میگه به همسرم گفتم میشه چند دقیقه ای صبر کنی مراقب بچه باشی باید برم جایی
اون بنده خدا فکر کرد حتما باید برم جای واجب ! فقط سرش رو کج کرد و گفت باشه فقط زود بیا
میگه رفتم یه چادر که نمیدونم نماز خانه بود یا چادر خالی مهر رو گذاشتم سرم رو گذاشتم رو مهر و سجده هرچی میتونستم بغضم رو خالی کردم گفتم من خادمه شما بودم از این به بعد هم میخوام باشم توروخدا کمکم کنید ! میگفت از چادر که اومدم بیرون رفتم پیش همسر دیدم کلافه ست
حق داشت دیر کرده بودم ! تا وضع رو دید دستپاچه شد که چی شده چرا چشات قرمزه ! خوبی ؟ فقط خندیدم و گفتم خوبم باور کن خیلی خوبم بلافاصه دستش رو گرفتم بوسیدم گفتم ببخشید آقا ناراحت و نگرانتون کردم ! میگه همسرم جا خورد
از وقتی اومدیم با هرناراحتی لبخند میزنم میگم ناراحتی نداره که آقا حل میکنیم ان شالله
افتخارم اینه خادمه زائر آقام تا اخر عمر , خادمه حنانه
بیرون به مردم با محبت رفتار میکنم میگم اینا یا کربلا رفتن یا نرفتن و عشق حسین در وجودشون
میدونی سخته ها هر روز شیطون میخواد زمین بزنتت ولی خوب من دستم رو محکم طرف امام زمان دراز کردم
حرف هاش که تموم شد گفتم برای همین اینقدر آرومی و لبخند رو چهره ته ؟!
طوری آرومی که من از این آرام بودن تعجب کردم
ناراحت بودم برگشت بهم گفت
- جامونده ای یا وامونده ؟
+ چه فرقی داره ؟
- جامونده خودشو به هرحال میرسونه چه بره کربلا چه نره !
اما وا مونده دیگه نمیرسه !
میای از امروز خادم و خادمه بشیم تو زندگیمون برای امام زمان ؟!
از فردا موکب ها جمع میشن
میای ما برپا کنیم علم خادمی رو
برای ائمه پدر و مادرت , مردم ک , همسرت و فرزندت
هو الرحمن الرحیم
خیابان جمهوری من و غلام علی داشتیم جایی می رفتیم
من از یک مغازه برایش بستنی خریدم
ولی غلام علی لب به بستنی نزد
بستنیش رو تو آستینش قایم کرد آورد خونه
گفتم چرا مادر بستنی ات را نمی خوری؟
گفت: شاید بچه ای بستنی را دست من ببیند
خودش پول نداشته باشد بستنی بخرد
دلش بشکند
حالا همه اش 7 سال داشت
شهید غلام علی پیچک
حالا الان ما آدم های همین مملکت به جایی رسیدیم که
عکس غذاها و نوشیدنی ها
و بستنی ها و وسایل خونه و پوشیدنی
هامونو لحظه به لحظه میفرستیم تو اینستاگرام و تلگرام
برامون فرقی نمیکنه که مخاطبمون داراست یا نداره
گرسنه ست یا سیره ؟!
اندکی تامل !!!
تفاوت است بین آنکه راهش از کرب و بلا می گذرد
و آنکه دلش در مسیرِ گناه
صعود و سقوط می کند .
اما .
لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ
برای آن گنه کارِ پشیمان ،
همیشه به مثابه گذرگاهی بوده است
که او را ، از ارض به عرش می رساند ،
و چه رحمتی بهتر از حسین بن علی(ع)
شب جمعه شب رحمت و مغفرت و شب زیارتی ارباب :(
هو الرحمن الرحیم
درود خدا بر آنانی که قبل از رسیدن به سن تکلیف ،به تکلیفشان عمل کردند
و ثابت کردند که برای یاری امام زمانشان هیچ عذری پذیرفته نیست
و این همان حماسه ی عاشوراست
هو الرحمن الرحیم
شما چهل روز دایم الوضو باشید خواهید دید
که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد
نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید
خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد
سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید
خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد
برادران و خواهران من،
اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم
و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم
بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است
برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است
نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند
و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم
از شما بزرگواران خواهشی دارم
بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود
و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
سه چیز را هر روز تلاوت کنید
1- زیارت عاشورا
2- نافله
3- زیارت جامعه کبیره
اگر درد و دل داشتید و یا خواستید م بگیرید
بیایید سر مزارم
به لطف خداوند حاضر هستممن منتظر همه شما هستم
دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود
خداوند سریع الاجابه است
پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم
یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم
و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید
هو الرحمن الرحیم
می گفت:
با فرماندهان سپاه رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی
وقتی از مشکلات اداره ی امور جنگ گفتم
آقا فرمودند ما توی ایران یک طبیب داریم که همه ی دردها رو شفا می ده
همه چیز رو از ایشون بخواین
این طبیب حضرت امام رضا علیه السلامه
چرا حاجتاتون رو از امام رضا (ع) نمی خواین؟
یک روز بعد این ملاقات رفتیم مشهد زیارت امام رضا (ع)
وقتی وارد حرم شدم، یک حالی بهم دست داد
سرم رو گذاشتم روی ضریح مطهر و حسابی با آقا درد دل کردم
یاد جمله ی آیت الله بهاء الدینی افتادم
فکر کردم که از امام رضا (ع) چی بخوام
دیدم هیچ چیز ارزشمندتر و بالاتر از شهادت نیست؛ از آقا طلب شهادت کردم
یک هفته بیشتر از این جریان نگذشته بود که دعای حسن مستجاب شد
امام رضا (ع) همان چیزی را بر آورده کرد که حسن خواسته بود
پیوستن به کاروان سرخ شهادت
شهید حسن باقری
راوی محمد گاری
مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی انصاری همدانی میفرمودند :
در حرم امام هشتم حضرت رضا علیه السلام ، مرحوم علامه طباطبایی را ملاقات کردم و این در حالی بود که تازه به فراق مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رحمه الله علیه گرفتار شده بودیم لذا در آن ایام و در همان ملاقات با عطش خاصی از مرحوم علامه خواستم که از الطافی که امام رضا علیه السلام به ایشان داشته اند مطلبی را بیان فرمایند مرحوم علامه امتناع کردند ، پس از آنکه ایشان را به حق امام قسم دادم فرمودند : دو تا از الطافی که حضرت داشته اند بیان میکنم ، اول اینکه : مدتی است که نمیتوانم بخوابم چون میبینم تمام اشیاء اطراف مشغول به ذکر پروردگار هستند در نتیجه حیا میکنم بخوابم ( یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض)
کم ز خروسی مباش مشت پری بیش نیست
از دل شب تا سحر خدا خدا میکند
دوم اینکه : وقتی نماز میخوانم یک سید محمد حسین دیگری در عالم بالا نظاره گر به نمازم در پایین است ( این است معنای الصلاه معراج المومن)
پای منبر استاد حاج آقا سلامتی
هو الرحمن الرحیم
"بگذارید بعد از مرگم بدانند که
همانطور که اساتید بزرگمان می گفتند نوکر محال است صاحبش را نبیند
من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم
اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم
دیدار مجدد او نصیبم نگشت
بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد
از یاد او غافل نگردید
دیگر در این مورد گریه مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم
و تا این زمان دیدار او را برای هیچکس نگفتم مبادا که ریا شود
و فقط که دیگر می گویم که از آن دیدار به بعد
چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است
و اکنون به جبهه می روم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم
و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم."
هو الرحمن الرحیم
گفتگوی با نمک از شهید حاج حسین خرازی
به عنوان شیرینی دهه یپر خیر و برکت کرامت
عید همگی مبارک
هو الرحمن الرحیم
حال این شب ها .
چه بگویم
خود را آماده میکنم
جدی جدی کاملا حق به طلبانه
که لا به لای دعاها الغوث ها تمام حاجت ها و گلگی هارا بیان کنم
دعای جوشن کبیر که شروع می شود
هر بند که خوانده می شود حال روزم بارانیست
کاش زمین دهن باز کند از شرم آب شوم
خدایا امشب آمده بودم بگویم چرا تنهایم گذاشتی ؟!
+خَیْرَ حَبِیبٍ وَ مَحْبُوبٍ (اى بهترین دوست و محبوب )
خدایا اومدم بگم چرا دستم تنگه چرا ولم کردی ؟!روزیم پس کجاست
+یَا مَنْ خَلَقَنِی وَ سَوَّانِی یَا مَنْ رَزَقَنِی وَ رَبَّانِی یَا مَنْ أَطْعَمَنِی وَ سَقَانِی
( اى که مرا آفریدى و آراستى اى که روزیم دادى و پروریدى اى که مرا خوراندى و نوشاندى اى)
.
هرچه بندها جلوتر میروند میفهمم من در طول سال چیکار کردم با خودم و این نفسم ؟!
دعا که تمام میوشد
مداح مجلس میگوید دعای سلامتی آقا بخوانیم
تازه یادم می آید اصلا اول و آخر دعایم آقا نبود
سرم را پایین تر می اندازم
.
.
مراسم می رسد به قرآن سر گرفتن
قرآن را بر میدارم
قبل اینکه به سر بگذارم از قرآن حلالیت میطلبم
همیشه سال تو کمد
نه میخوانم نه معنی هارو نگاه میکنم
نه عمل میکنم
ولی این موقع سال شب قدر به او پناه میبرم
قرآن حلالم کن
دیدی رفیق اوضاع چقدر خراب است !
چقدر از قافله عقب هستم
آنوقت است که میفهمم چقدر بدبختم
آنوقت است که با هق هق با دلی پر و حق طلبانه ای
که اول مجلس آمده بودم حالا به زیر قرآن پناه
برده ام با التماس بک یا الله بک یا علی
دست خالی ام را دراز میکنم که خدایا من اشتباه کردم
ببین هیچم ببین دست خالی ام
الهی أنت کما أُحبُّ فاجعلنی کما تحبُّ .
خدایا تو همانی که من دلم می خواهد
مرا همان کن که تو ، دلت می خواهد .
مناجات منظوم/ امام علی علیه السلام
هو الرحمن الرحیم
زله، همه چیز مردم "ورزقان" را آوار کرده بود روى سرشان
همه مدیران شروع کرده بودند در مورد وم حمایت از مردم زله زده، حرف زدن!
اما این حرفها، براى پیرمرد تنها، میان روستاى تخریب شده، سرپناه نمى شد
آقا محمد، محل کار بود و داشت وضعیت زله زده ها را از تلویزیون مى دید
که ناگهان از پشت میزش بلند شد و به دوستش گفت:
باید بریم تبریز!
دوستش با تعجب پرسید: چرا حاجى؟!
محمد جواب داد: چرا داره؟! نمى بینى خونه زندگى مردم رو؟؟؟
دوستش توى ذهن، سریع بخشنامه هاى اخیر را مرور کرد و گفت:
ولى حاجى! از بالا دستورى نیومده که!
محمد جواب داد: دستور؟! تو این وضعیت منتظر دستورى؟
دوستش که از رفتار محمد تعجب کرده بود گفت:
ولى حاجى اگه بریم، فعلا حق ماموریت رو نمیدن ها!
اخم هاى حاج محمد رفت توى هم و با دلخورى گفت:
"مردمِ بى پناه، توى این شرایط اند و تو دنبال حق ماموریتى؟!"
دوستش این جمله را که شنید، با شرمندگى سر را پایین انداخت
حاجى آمد خانه و وسایلش را جمع کرد و رفت منطقه
همسرش دیگر عادت کرده بود!
محمد هیچوقت در کار خودش محدود نمى شد
آقا محمد خیلى زودتر از حضور رسمى نیروهاى نظامى
براى کمک، به مناطق زله زده رفت
دوستش درست مى گفت!
چون بعد از روزها، وقتى خسته و خاکى برگشت
نه اضافه حقوقى در کار بود و نه حق ماموریتى!
اما پیرمرد روستایى لبخند میزد.
شهید مدافع حرم محمد بلباسی
اگر تروریست یعنی قاسم سلیمانی , شهید حججی ها و فرزندان این سرزمین که عاشقانه و گمنام برای سیل زده ها چه در شمال و ایلام و جنوب کار میکنند بدون هیچ ادعایی
همان هایی که امنیت و آسایشمان را مدیون خون شهدا و یارانشان هستیم
پس با افتخار میگویم من یک سپاهی ام ! من یک تروریست
حضرت امام ره :پاسداری یک شغل نیست،یک وظیفه است
سپاهیان و پاسداران عزیز
سلام بر شما ای عباس های حادثه که در جاده های سرخ ایثار و در مسیر ولایت، پاسدار ارزش های انقلابید
اعیاد شعبانیه مبارک
هو الرحمن الرحیم
شهید ذبیحالله عالی به کارگزینی سپاهِ ساری
دست نوشته داده بوده
که چون درآمدم زیاده و زمین و باغ و کشاورزی دارم،
دو هزار تومن از حقوقم کم کنید!
هو الرحمن الرحیم
ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم
حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند
توضیح می داد که وقتی به عبارت یا ذوالجلال و الاکرام رسیدید
که در ادامه آن جمله حرّم شیبتی علی النار ” می آید
با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر
را به چپ و راست تکان دهید. هنوز حرف حاجی تمام نشده
یک بچه های تخس بسیجی از انتهای مجلس برخاست
و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟
برادر هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت:
محاسن بغل دستی اش را بگیرد
چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد!
لبخندهای خاکی
♦ دلبَــرترینِ عالَـم
میلاد امیرالمومنین(ع) مبارک
وقتی قد نوروزاحترام کنیم غدیر راشاید آن وقت بشود گفت شده ایم محب علی.
♦ السّلامُ علیک یا ربیعَ الاَنام و نضرة الایّام
در هیاهوی شب عید تورا گم کردیم آقا جان , اصل بهار شمایی
آنقدر خواستنی هستید که حضرت امیر (ع)بر سینه اش بکوبد و بگوید:
هاه! شوقا إلی رویَتِهِ .
و از ندیدن تو "آه"ش به آسمان برود .
مهدی(عج) جان ای انتظارِ مشترکمحمد و آل محمد .
♦ سال نو هم مبارک
اگرتحویل سال تحولی در تو ایجاد نکندچه فرقی می کندامسال چه سالی باشد !
سالتون پر باشد از تحول های بزرگ.
مبارکتون.
هو الرحمن الرحیم
تاریخ تولدبه آدم یادآوری می کند
هر آمدنی، رفتنی دارد
و ثانیه ها و دقایق و ساعات شمارش معی هستند
برای رفتن
و اما اینکه بخواهیم چگونه برویم
بستگی به این دارد که چگونه زندگی کنیم
شهادت ، به تعویق افتاد .
و نشد ، که بنویسند .
به سال1397/12/12 .
تاریخ شهادت را .
چگونه خواهیم بود ؟!
چگونه خواهیم ماند؟!
چگونه خواهیم رفت ؟!
+ می شود به رسم رفاقت دعایم کنید !
عاقبت بخیری .
شهادت
افتخار خدمت بیشتر به پدر و مادر
هو الرحمن الرحیم
به قول حاج حسین
یک روزی ما به اون ها می گفتیم اتباع بیگانه
ولی امروز اونها اتباع آشنا به شهادت و ما اتباع بیگانه به شهادت هستیم
حسینی جنگید و زینبی تبلیغ کرد و تربیت
عروج آسمانی برادر عزیزمان جعفر حسینی معروف به ابو زینب
وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ .
و میان من و عاشقان و دوستانت جدایی اندازی
توبه میکنم ؛
از گــناهــانی که
بین من و تو فاصله انداخته . . .
هو الرحمن الرحیم
بعد از مدتها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم میدهد
برای رهایی از این زجر،
به این نتیجه رسیدهام و آن در این جمله خلاصه میشود: خدایا! عاشقم کن
شهید امیر حاج امینی
روز ازل.
آنجا که اراده کردی و روح را دمیدی.
منجان گرفتم؛
وقتیقالوُا بَلی گفتم!
از آن روز تابحال
عشق در من جریان دارد و دارم با خودم فکر میکنم.
شاید تو از من پرسیدهای:
الَستُمْ تَعشقونَ الحُسَین
هو الرحمن الرحیم
گفتم: اصلا چرا باید این قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم
پاشیم بریم بخوابیم
با وجود اینکه محمود هم مثل من تا نیمه شب کار میکرد و خسته بود
گفت: نه، اول اینها رو تموم میکنیم بعد میرویم بخوابیم
هر چی باشه ما هم باید اندازه خودمان به بابا کمک کنیم
شهید محمود کاوه
چقدر بهانه های رنگارنگ آوردم و از زیر کار در رفتم !
همین امروزی که شاید از صبحش کلی غر زدی به زمین و زمان، همین الان که موقع خوندن این متن داری نفسّ میکشی و هزارتا فکر و خیال تو سرته، همین حال و احوال آرزوی خیلیاست که الان زیر خاک خوابیدن، زندگیتو دریاب رفیق!
درباره این سایت